جواب معرکه
آن داستان را شنیده اید که در باغ یک روز از ستم تبر سپیدار سخت ناله می کرد
که از دست اره نجار و تیشه هیزم شکن برای من نه ریشه ای مانده و نه شاخه ای.
تبر آهسته به او گفت: گناه تو این است که الان فصل میوه دادن است ولی تو میوه و ثمری نداده ای.
تا شب صدای تبر همچنان ادامه داشت و قطع نشد و صبح در آن باغ توده ای از هیزم جمع شده بود.
وقتی کشاورز تنور خودش را با آن هیزم روشن کرد سپیدار گریه کرد و دوباره گفت:
افسوس که به هیزم تبدیل شده ام و دنیای ستمگر بدن مرا این چنین در اتش بدبختی سوزاند.
شعله به او خندید و گفت از چه کسی شکایت می کنی؟
بی ارزشی تو تورا اینگونه پست و حقیر کرده است.
آن درختی که رشد می کند ولی میوه نمی دهد
سرانجامش شایسته تر از این نیست که سوزانده می شود.
حاصل عمر انسان چیزی جز دانش و حکمت نیست
ای انسان اگر دانش و هنری اندخته ای حالا وقت ارائه آن است.
سخن بیهوده ای که به آن عمل نمی شود چه فایده ای دارد عمل و کار خود را درست کن
و درست انجام بده که در گفتار بی عمل سودی نیست.
اگر شب و روز و ماه و سال تو به تنبلی و تن پروری بگذرد و کار مفیدی برای آخرت انجام ندهی،
روز قیامت که روز حساب اعمال و پاداش دادن است کار تو دشوار می شود.
این نثر ساده
سپیدار ....نجار ...بار ...بسیار ... بار ... ادبار ...خوار ... سزاوار ... بازار ..گفتار دشوار
اینم قافیه
دیگ می میخواییی ؟؟؟؟
معرکه؟.💗🥲
کلی زحمت کشیدم خیلی بدی اگ ندی ( خداعم ازت نگذره عاااا)🗿